May 28, 2006

اعتراف می کنم تا حالا هیچ فیلمی مثل Head in clouds اذیتم نکرده بود. از بند دوم انگشت شصت چپم درد شروع میشه و میاد تا پشت دستم. خوب نمیشه که نمیشه. باید این حالت عصبی، این اذیته، این درگیریه بره. نسیم می گفت که: کاش می شد ادما می تونستن تنها تو غار زندگی کنن. پایه این کارم، ولی نمیشه لامصب. نیاز داریم. به خانواده، دوست، اشنا. حتی به غریبه ها هم نیاز داریم. یعنی تو لنگ آدمای دیگه ای. هر چی هم کارت درست باشه، هر چی هم که خودت برای خودت بس باشی، اما نیازمند روابطی.

رابطه! .. خوب می تونی انتخاب کنی، می تونی بهش جهت بدی، می تونی تو مسیر دلخواهت قدم بزنی. اما اینا یه طرف قضیه ست. نمیگم 50 % ها. فرض کن تو از نظر شخصیتی اونقدر قوی و تاثیر گذار هستی که توی یه رابطه، سهمت بیشتر از 50% باشه. ولی هیچ وقت کامل نیست. خدا که نیستی. فوقش می تونی 98% تو یه رابطه تاثیر بزاری. اون 2% رو چی کار می کنی؟ اعتماد؟ ... ما ادما هممون مریضیم. خودمون رو نمی شناسیم. من به خودم اعتماد ندارم. به بقیه چطور اعتماد کنم؟ اصلا من خودم رو خیلی جاها نمی فهمم. بقیه رو چه جوری بفهمم. تازه اینو هم در نظر بگیر که همه در حال نقش بازی کردن و وانمود کردنن. کی خودشه؟
می دونی چیش بده؟ اینکه اون حالت ایده آل به هم بریزه. می دونم که ترس از آینده نباید مانع خوشی باشه. اما لجم می گیره. یه جنگ می تونه همه چیو به هم بریزه. جنگی که تو بوجود اومدنش نقشی نداشتی. اما اعتقاداتت باعث میشه بری به سمتش. می دونی؟ مصائلی که مال تو نیست و دیگران برای تو بوجود می آرن. اصلا از اون مشکلاتی که توی رابطه بوجود میاد و به دو نفر هم ربطی نداره. از اینکه این قدرت رو ندارم که یه رابطه رو بطور دلخواه و 100% حفظ کن شاکی ام.

عدالت! ... توی رابطه ها باید عدالت برقرار باشه. عدالت یعنی همونقدر که تو راحتی، طرف مقابلت هم راحت باشه. راحتی رو هم میشه اعتدال در تبادل انرژی تعریف کرد. یا نه. می تونیم بگیم، یعنی کاری که دوست داری رو بتونی توی رابطه ت انجام بدی. حالا اگه راحتی تو باعث ناراحتی دیگری بشه، یعنی این رابطه عادلانه نیست. مشکل داره و میره سمت ترکستان و اون طرفا. چند نفر ادم میشناسین که تو رابطه باهاشون راحت باشین و اونا هم راحت باشن؟ یک نفر؟ دو نفر؟ سه نفر؟
به قول ازاده تنها موندن خیلی بدتر از تنها بودنه. ترس از دست دادن ادما و رابطه های راحت. ترس تنها موندن.چیز جدیده که بعضی وقتا حس می کنمش. من محمد رو تحسین می کنم. خیلی وقتا دلم میخواد مث اون باشم. حتی دلم می خواد که دوستایی مث دوستاش داشته باشم. مثلا یکی مثل حامد. می گفت هرچقدر هم که موفق باشی و پیشرفت کنی و احترام و اعتبار داشته باشی، بازم تنهایی به هیچ دردت نمی خوره. اصلا این موفقیت و پیشرفت و پول و اینجور چیزا رو می خوایتا با ادمای بالاتری رابطه داشته باشی.
وقتی کتاب " و نیچه گریه کرد" اروین یالوم رو می خوندم. با خودم همش می گفتم یعنی چی؟ مگه میشه؟ نیچه؟ بابا اون ابر مرد و این صوبتاست، پس چطور در مقابل عشق و یک زن و یک رابطه اینقدر داغونه؟ ... بعدت ها به خودم می گفتم بابا بیخیال. فلاسفه هم توش موندن، تو دیگه چی میگی؟

تو به روابط نیاز داری. می تونی یه آدمایی رو پیدا کنی که رابطه ت با اونا خوب باشه. (احتمالا تو این مدت باید روابط اشتباه رو هم تحمل کنی یا تاوانشون رو بدی). می تونی به این رابطه شکل بدی. اما لامصب یک رابطه ست. می تونی دو تاش کنی. یا سه تا. یا چهار تا. بقیه چی؟ تازه تو سعی خودت رو ردی اما نگرانی و ترس از به هم ریختنش رو چی کار می کنی؟

ساعت سه و نیمه ... بعد از یک فیلم اذیت، در حالیکه هنوز دستم درد می کنه. یه لیوان شیر کنار دستمه. تو یه حالت خیلی اروم و ریلکس نشستم . از اون حالتا که سیگار میطلبه تا مثل آدمای فیلما بشی. به مدت یک ساعت و نیم آهنگ پنج دقیقه و بیست و سه ثانیه ای One last goodbye رو گوش دادم. حدودا 15 بار مکث کردم و با خواننده خیلی کش دار گفتم In my dreammmmm . جواب اس ام اس دادم. از یه حشره ی عجیب و غریب عکس گرفتم. ادما رو دوست داشتم. بی تفاوت شدم. دستم رو گرفتم تو اون دستم و بوسیدم. (ولی خوب نشده!) می دونم که اذیتم. گذاشتم که کامل اذیت بشم و حالا می تونم بگم که: خوب آدما تنهان. تو رابطه هاشون مشکل دارن. لنگ همدیگه ن. ولی چیزی که هست اینه: ...تو هر جور که باشی و هر اتفاقی هم که بیفته ... زندگی در جریانه ... پس تا جاییکه به تو مربوطه خوب بازی کن.

1 comment:

Unknown said...

man be khatere in ahange anathemaa 2 bar ragamo zadaam...chon nemikhaam bazi konam