Heyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy
و بلکه هم
Hooooooooooooooooooooooooh
شایدم یه مچکرررم بلند و کشیده
...
نیمه شبان است و از بروز شادی زائد الوصفمان معذوریم
...
کریسمس مبارک!
...
بعد از ده روز مشهد
برگشتم تهران
و یو کنت ایمجن که چقدر خوشحال شدم وقتی رسیدم به خونه
نتیجه اینکه
خونه آدم جاییکه اتاقش باشه
...
ماشین درست شد بالاخره
900 ناقابل
و صد البته که پول چرک کف دسته
...
نسیم (که اسم شناسنامه ای اش باقاله)
برا بازی یلدا منو هم به بیل زدن فراخوانده
(حالا دن و اسکیزو چه فرقی می کنه؟)
1- تو دوران راهنمایی فکر می کردم که امام زمانم
2- اوج نوازندگی من
زدن آهنگ خوابهای طلایی با یک ارگ سونی اس آ 25 بوده
اونم با دو دست!
3- حداقل سه بار تمام آدمایی که باهاشون ارتباط داشتم رو دودر کردم
4- تا دو سال پیش از دوستام خوشم نمی اومد و ترجیح می دادم به جای این دوستان
با کسایی دوست باشم که همش میرن پارتی و ریس و دختر بازی و اینا
5- چیزایی که این چند روزه تو ذهنم گذشته به شدت خوشایند
و تا حدودی شرم آوره. شاید تا چند ماه دیگه نوشتمشون
...
به شدت از زندگی راضیم
...
می فرماید که:
عشق من! من توی هر کوچه به یاد تو خوندم
...
بععله آقا
...
پسر به شدت از گل نرگسی که تو شیشه سبز ماالشعیر باشد خوشمان می آید
...
ح س ن
بر وزن چمن
...
تا حالا اناناس پوست کردین؟
...
می دونی باید حواست رو جمع کنی
چشات رو هم باز کنی
اون وقته که کلی چیزای اسکنت می بینی و
سعی می کنی که قدر شناس باشی
...
یه پسر عمو دارم همسن خودم
فکر کنم تا 14،15 سالگیش کاخک زندگی می کرد
بعدش همه اومدن مشهد
خونه شون کنار کوه بود
ما هم بساط کوه و کاغذ باد (بادبادک!) و دوچرخه و فوتبالمون به راه
یه بار کله صبح با حامد رفته بودیم بالای کوه و قله
بعد از اون بالا یه جاده خاکی که پشت کوه پیچ می خورد و
پیچ می خورد و پیچ می خورد و میرفت نمایان! بود
حامد یهو گفت: اَاَاَاَاَاَاَاَ چقدر قشنگ مث رودخونه می مونه
منم گفتم اسکل این کجاش شبیه ِ؟ خوبه که همیشه میای این بالا ها
...
اون روز (و هر روز که میرفت بالا) اون فازش رو می برد و من نه!
...
زندگی زیباست ای زیبا پسند
...
مثل فوتبال ِ
اگه گل نزنی گل می خوری
اگه قدر ندونی میره تو پاچه ت
بیلیو می
...
آقا چلو گوشت زدم در حد پسران کریم
اوضاع اسکنت ِ
...
یعنی پر از قفسه برای کتابه
با یه راه پله هیجان انگیز و یه حلقه بسکتبال
یه عالمه ففسه با افکتای توپ هم داره برای کتاب
با کلی قفسه کتاب
و چند تا جاکتابی
و کتابخونه
...
نورشم سقفی نیست
...
در مورد دوستان خوب تا دوسال پیش اینطوری بود
خیلی زود فهمیدم که اونایی که من فکر می کردم باحالن، داغونن
شایدم اونایی که من باهاشون برخورد داشتم اینجوری بودن
بای د ِ وی
به دوستام شدیدا افتخار می کنم
...
نگو یه روز میری و پیشم نمیای دیگه
اگه اگه مثل قدیما منو نخوای دیگه
اما باز به یاد تو گریون دلم دیگه
دیگه بعد تو عاشق نمی شم
...
خونه آدم جاییکه دوستاش باشن
January 1, 2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment