حدود سیصد تا آهگ ِ که خیلی هم باحاله. مثلا اهنگای فرهاد که توش آهنگای امین و حسن و اسکیزو هم هست! بعد اینا همه سلکشنن دیگه. فک کن این سیصد تا سلکشن 10 تا آدم دیگه ن و آخر فازوری. باحاله.
ساقی امشب مثل هر شب اختیارم دست توست
نمیدونم چی چی توست (داری داری داری دست توست!)
یه چشَم به چشمت و یه چشم دیگم به دست توست
داری داری داری دست توست!
ایول به این فرانچی با این اهنگاش و اون خواب توپی که دیده
از این اطمینانای ماورایی خوشمان می آید
اصلا فکر کنم بعضی وقتا خیلی لازمه
جدی میگم
ایول
ساعت 4 تا صفر رو نشون میده. گوشی رو قطع کردم چشمم افتاد به ساعت. موقع حرف زدن اومد رو آهنگ مرغ سحر. خیلی حس خوبی بود سکوت و میوزیک و جریان.
وقتی این شرایط الان یعنی شادی توام با آرامش و آسودگی یه چیزی تو مایه های 4 ساعت در روز اتفاق بیفته فکر کنم خوشبخت ِ خوشبخت بشم. الان ساعت چار تا صفر و یک دونه چهاره. آقای شجریان داره ایران ای سرای امید رو می خونه و امروز 4 دقیقه از اون چهار ساعت رو داشتم.
خوب تصور من این بود که اگزیستانسیالیست یه چیزی تو مایه های پوچ گراییه. خدا رو قبول نداشتن و بی سرانجامی. ولی این کتابه یه چیز دیگه میگه. الحاد اگزیستانسیالیستها به معنی انکار خدا نیست. این بنده خدا ها می گن که چه آفریننده ای باشه چه نباشه توی اعمال ادمیزاد توفیری نداره و آدم باید خودش نجات بخش خودش باشه. جریان پوچی هم اونجورا که من فکر می کردم نبود. جریانشون اینه که آقا مثلا این مارکسیستها که دارن انقلاب می کنن و سوسیال بازی و این حرفا همش بر می گرده به این امید که روز به روز و در آینده این جریانات بهتر میشه. مثلا کم کم برژواها از بین میرن و پرولتاریا کامل جریان رو به دست میگیره و عدالت و غیره. بعد این اگزیستانسیالیستا میگن آخه چرا آدم باید به این جریانات که کلی احتمال از بین رفتنشون هست (در سالهای متمادی) امید داشته باشه؟
بعد من نفهمیدیم که اگه سیستمشون اینه چرا اعتقاد دارن که تنها وسیله ای که انسان رو زنده نگه میداره کار و فعالیتشه. به هر حال توی هر کاری امید وجود داره. آدمبه امید یه چیزی شروع به کار می کنه. بقیه ش رو می خونم بلکم فهمیدم.
خوب الان یادم نمیاد که کی اینو گفته. ولی یه نفر گفته که:
امیدواری بدترین بدهاست، زیرا درد انسانها را تمدید می کند.
شاید اگزیستانسیالیست بوده
انی وی
اَاَاَاَاَاَاَ ... سن پیترز گیت!
اولین ترم حافظ با مهران و رضا بودیم که استاد زبان اومد تو کلاس و خودش رو معرفی کرد. آقای گلاب. همونجا مهران ترمه کرد و گفت مسدر واتر فلاور! بعد این آقای واتر فلاور برای اینکه اون آخرا خسته می شد و می خواتس که جریان رو دودر کنه میرفت از تو ماشینش نوار میاورد و واسه ما میذاشت تا لیسننیگ مون قوی بشه. جلسه ای که نوبت من بود و هی میزد رو پاز و میگفت چی گفت چی گفت، آهنگ سن پیترز گیت رو گذاشته بود. خیلی باحاله ها.
"این مطلب که یک اسنان حق دارد نسبت به انسان دیگر قضاوت کند قابل قبول نیست. اگزیستانسیالیست انسان را از هر گونه قضاوت معاف می کند."
تو سقوط کامو میگه که (نقل به مضمون!) : شما در مورد روز قضاوت الهی و ترسناکی آن سخن می گویید؟ پس اجازه بدین تا با کمال احترام به حرف شما بخندم. من چیزی دیدم که به مراتب سخت تر و دردناک تر از آن بوده. من قاضوت انسانها را دیده ام.
خیلی حال می کنم از این کامو. خیلیم خوشحالم که اگزیستانسیالیست نبوده و با انسان طاغی ش با سارتر کل انداخته و این صوبتا.
کارش درسته.
این اگزیستانسیالیست ها به احتیار انسان هم اعتقاد کامل دارن. بعد یه چیز خیلی باحالی که گفته اینه که وقتی ادما خیر سرشون میرن که مشورت کنن با بقیه، تصمیم نهایی با اختیار خودشونه. مثلا شما بین سه تا انتخاب موندین. سه تا دوست هم دارین که نظرات و ایده هاشون متفاوته. برای تصمیم گیری یکی از اونا رو انتخاب می کنین! بعد این انتخاب ِ با اون انتخاب ناخودآگاهتون همخونی داره. شما در اصل میرین پیش یکی از اون سه تا تا انتخای ناخودآگاهتون رو تائید کنه. بعد اینجوریه که چون همه چی طبق اختیار آدمیزاد ِ پس دهنش سرویس و باید خیلی حواسش جمع باشه. میگن که اون بابایی که تو یه محله ی فقیر نشین به دنیا اومده و باباش تو زندانه و مامانش هرزه ست، هیچ توجیهی نداره که به خاطر شرایط آدم بدی بشه. شرایط براش نسبت به یه اشراف زاده خیلی سخت هست. ولی اگه بد شد با اختیار خودش بد شده.
!Let there be more light
گشنمه
اندرون از طعام خالی دار .... تا در او نور معرفت بینی
الان ته بامعرفتای دنیام
مراممو
خلاصه که اگزیستانسیالیست یه چیزی تو همین مایه هاست.
September 1, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment