امروز از خواب که بیدار شدم یه حس بد باهام ِ ... منتظر یه خبر بد، یا اتفاق بدم. نمی دونم ولی یه ربطی به ساعت 3 دیشب داره. من ساعت 2:30 خوابیدم و صبح که بیدار شدم، یه حس بد از ساعت 3 داشتم. شاید خواب دیدم. ولی یادم نمیاد. ولی اینکه من ساعت 3 و گوشی موبایل رو یادم میاد و بقیه ش رو نمی فهمم چیه، این حس بد رو تشدید می کنه
مهمون داشتیم و من حوصله شون رو نداشتم ... بجای اینکه برگردم خونه، تو خیابون علاف شدم و کمی بعد رفتم پیش حامد که ببینم زنده ست یا مرده ... جدیدا مدرک آرایشگری گرفته ... گفت که می خواد موهام رو اصلاح کنه و بترکونه و این جور چیزا ... منم خام شدم ... بچه های دبستانی ِ 7، 8 سال پیش یادتونه موهاشون چه شکلی بود؟ حالا منم همون شکلیم.
بعد از دو سال باید ماهیانه دو میلیون تومن قسط پرداخت کنیم. اگر که سقف وام رو هم برداریم ( که احتمالا همین کار رو کنیم) میشه ماهیانه 4 میلیون تومن. ماهی 4 میلیون قسط
همیشه که میرفتم سر کار و دنبال پول ... همین که پول دانشگاه و بنزین ماشین و لباس و کتاب و بیرون رفتنم رو در میاوردم، برام بس بود ... یعنی میرفتم سر کار، فقط برای اینکه از بابا پول نگیرم ... ولی 4 میلیون در ماه .. نمی دونم. حالا باید بریم بیرجند ببینیم اوضاع احوال چه جوریه .. میشه کار کرد یا نه.
رضا که دانشگاه داره. مهران هم که سربازی یا داشنگاهش معلوم نیست. احتمالا من باید همیشه اونجا بمونم. یه حس بدی دارم. شاید به خاطر حس صبح ِ. بهترین سالهای عمرت رو بخاطر پول بری یه جای دور و کوچیک و دور از همه ... بعد کلی هم جوش بزنی ... و تا 5 سال ماهی چهار میلیون تومن قسط بدی!
پووووووف .. چقدر از این وضعیت لنگ در هوا بودن متنفرررررم.
شایدم موندم همینجا و به همون کار ساده و حقوقش قانع شدم.
And now I wait my whole life time … for you
And now I wait my whole life time … for you
I ride the dirt, I ride the tide … for you
I search the outside, search inside … for you
To take back what you left me
You know I’ll always burn to be
The one who seek , so I may find
And now I wait my whole life time
بعد دهنش رو میچسبونه به میکروفون و داد میزنه
Outlow of tornnnnnnnnnnnnnnnnn
I’m torn
So on I wait my whole life time … for you
So on I wait my whole life time … for you
The more I search the more I need … for you
The more I bless the more I bleed … for you
You make me smash the clock and feel
I rather die behind the wheel
Time is never on my side
So on I wait my whole life time
Outlow of tornnnnnnnnnnnnnnnnn
I’m torn
بعد من پیشونیم رو میچسبونم به میز و سعی می کنم اون حس ی بد از صبح مونده رو از بین برم
If I close my mind in fear
Please try it open
If my face become sincere
Bewarrrrrrrrrrrre
March 5, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment