آب را گل نکنیم، شاید که در دوردست، کفتری می خورد بربام خانه، با گوهرهای فراوان
خوابم نمی بره ... کم کم داره از زندگی شبانه خوشم میاد ... به جاش ظهر ها می خوابم
بریز: به جای اینکه یه چیز رو تو اوج تموم کنی ... تو اوج نگهش دار
دلم ذرت مکزیکی می خواد (بدون کره البته) + یه کاناپه ی نرم + پت و مت
این رومن پولانسکی هم برای خودش عالمی داره ها ... طفلکی
فقط Reson گوش می دم و Street Spirit .. در شمن اون قبلیه راسموس بود. تصحیح می کنم
پیاده رفته بودم خرید .... بارون لایتی میومد که نگو ... زنگ زدم به نیما که بریم بدویم ... بارون خفی گرفت که نگو ... همه ی بدنم درد می کنه.
ما اگه شانس داشتیم ... کارخونه آدامس داشتیم
چقدر خوبه که بابا و محمد نیستن ... چقدر خوبه که من تنهام
روی دیوار بزرگ نوشتم: من بیمارم! و غلط می کنم اگه بخوام یه رابطه ی جدید رو شروع کنم
.. البته می خواستم برای خودم فحش هم بزارم، اما روم نشد.
از ساعت 6 صبح تا ساعت دوازده ی شب مجموعا ده دقیقه با تلفن صحبت می کنم ... از ساعت 12 شب تا 3 صبح دو ساعت الی 2 ساعت 45 دقیقه
جمعه تولد مامانه و الان به ذهنم رسید که اگه کادو بگیرم بدک نیست
دلم می خواست الان با رضا می رفتیم تنیس ... رضا احتمالا خوابه ... زمین هم فکر نکنم الان باشه
تصمیم گرفتم که تا عید بشینم و مثنوی معنوی بخونم ... کتابی که داریم داغونه، بیخیالش شدم
همین روزا باید زنگ بزنم به علی که بشینیم با هم زبان بخونیم ... این فیلم دیدن خیلی موثره ... به شرطی که فیلمای پولانسکی نباشه البته
فرشای اتاقم رو عوض کردم ... خاکستری بودن، شدن قرمز ... پشت پرده ای ها رو هم برداشتم و همه جا روشن ِ روشن شده ... جای میز و تخت و مبل و کامپیوتر و کتابا و سی دی ها و همه چی رو هم عوض کردم ... الانم کلی کاغذ روی زمینه که نمی دون باهاشون چیکار کنم
هوس دریا کردم یهویی .. دریایی که بارون داشته باشه ... بارون خفن ها
یه بار رفته بودیم شمال ... من کوچیک بودم ... هشت نه ساله .. بعد رفته بودیم متل دریای نور! ... شب که می خواستیم بخوابیم بارون گرفت ... از این بارونا که تو فیلما نشون میدن ... سطل سطل اب میومد از آسمون ... بعد نصفه شب ملت شروع کردن به در رفتن ... خیلی باحال بود ... موجا اونقدر بلند بودن که تو محوطه ی متل میومدن و شپلق می خوردن به در و دیوارا ... یادش بخیر، چقدر ترسیده بودم
I'm not a perfect person
There's many things I wish I didnt do
But I continue learning
I never meant to do those things to you
February 23, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment