کجاست آن کشیشی که بازگشته بود؟
آن هم بی اجازه ی ما؟
تا دوباره بیاد
به سلامتی موقشنگترین دلبر دولسینه ی دنیا
که تلفنهاش ممد حیات است و حرفاش مفرح ذات
cheeerssss
430
February 23, 2005
February 22, 2005
با سانكو رفته بوديم پيش زنان جادوگر تسالي
يه چيز جديدي كه بوجود اومده اينه
قبلنا كه مي رفتم مسافرت
دلم واسه اتاقم تنگ مي شد
اين دفعه اصلا وقت نكردم به اتاقم فكر كنم!
اگه آرزوم بود كه وقتي چشام رو باز مي كنم تو كنارم باشي
اين مدت به اين فكر مي كردم كاش وقتي چشام رو باز كنم
حداقل يه كامپيوتر كنارم باشه
به بد روزي افتاده بودم
اينجا كه آمدم
مادربزرگم تو كماست
به مهران كه زنگ زدم آروم و منقطع حرف مي زد
مي گفت بخاطر اينكه تو بيمارستان نميشه بلند و پشت سر هم حرف زد
منم اصلا به روم نياوردم كه بغض داره
وقتي مرگ نزديك اطرافيانم ميشه
به خدا خيلي نزديك ميشم
مثل اين مي مونه كه موقع طوفان
سرت رو بلند كني و ببيني كه خورشيد وسط آسمونه
اينجوري خيلي مطمئني
432
February 17, 2005
February 15, 2005
February 6, 2005
دوش با من گفت پنهان كارداني تيزهوش
كز شما پنهان نشايد كرد سر مي فروش
گفت آسان گير برخود كارها كز روي طبع
سخت مي گردد جهان بر مردمان سخت كوش
وانگهم درداد جامي كز فروغش بر فلك
زهره در رقص آمد و بربط زنان مي گفت نوش
با دل خونين لبي خندان بياور همچو جام
ني گرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش
پ.ن: نمي دونم چرا ... ولي يهو همه اذدماي دنيا به نظرم دوست داشتني اومدن ... به خاطره دولسينه است آي تينك.
448
February 5, 2005
آقا كسي ُ مي خَين؟ ... اينجا كه كسي نيست.
- نيست؟
نه نيست! و هيچ كس تو را نمي شناسد
- نمي شناسد؟
نه نمي شناسد! و اينجا كسي نيست.
- نيست؟
نه نيست! و هيچ كس تو را نمي شناسد
- نمي شناسد؟
نه نمي شناسد! و اينجا كسي نيست.
- نيست؟
نه نيست! و هيچ كس تو را نمي شناسد
- نمي شناسد؟
نه نمي شناسد! و اينجا ...
... برنامه امشب سينما خانواده
449