با سانكو تو بينهايت قدم ميزديم كه ناگاه صداي مهيبي به گوش رسيد ...
نه بابا دو خط موازي بهم نخوردن
طفلي سانكو چند وقته كه معده ش به هم خورده!
April 30, 2004
April 28, 2004
April 27, 2004
April 25, 2004
April 23, 2004
April 22, 2004
April 21, 2004
Mizalotrisim
تو كافي شاپ ميز جلويي يك دختر خوشگل و تنها ميشيني
اسپرسو سفارش ميدي و يك اسپرينگ واتر روشن ميكني
پك اول رو كه زدي سيگار رو عمودي ميگيري جلوي چشات و دودش رو نگاه ميكني
بعد از چند دقيقه سيگارت رو توي قهوه خاموش ميكني و با دستات شقيقه هات رو ميگيري و خيره ميشي به دختره، به نگاهاش هيچ عكس العملي نشون نميدي انگار كه تو فكري.
نيم ساعت بعد دو تا هزاري ميزاري روي ميز و پا ميشي ميري بيرون.
به اين ميگن mizalotrism
April 19, 2004
April 18, 2004
April 16, 2004
دفعه اول زنگ ميزنيم و تا گوشي رو برداشت قطع ميكنيم.
دفعه بعد گوشي رو دستمون نگه ميداريم و هيچ حرفي نميزنيم.
دفعه ديگه تو گوشي فوت ميكنيم.
دفعه بعد ترش صدامون رو ريز مي كنيم و مي خنديم.
دفعه بعد تر ترش جلوي دهنمون رو ميگيريم و يواش و نامفهوم حرف ميزنيم.
دفعه بعد تر ....
فرداش مياد ميگه كه ديروز پاي تلفن يه زيد زدم توپ!
April 14, 2004
April 13, 2004
April 9, 2004
April 7, 2004
April 6, 2004
خاك بر سرت كنن دُن ... تو هم با شلوار جين اومدي كه.
پسر من نميدونستم مهمونيش اينقدر گرافيك بالاست ... تيريپ لباس شب و كت شلوار و كروات و ...
(پنج دقيقه بعد)
آره تو محشري ... چشم بادمي تو گل ناز مني ... با ساز و با نقاره سي مو كشتي مياره ... جاده هاي شمال محاله يادم بره ... حالا من موندم و چشمات با دو تا مداد رنگي!
اوووووووووووه .... بيا بابا ... بندري ...
واقعا مهموني شيكي بود.