مرد ها رو به خاطر دو موضوع ميشه شناخت؛
1- زن
2- پول
سر رسي نانت شرط ميبندم كه 90% شون نامرد از آب در ميان.
August 13, 2004
August 8, 2004
August 2, 2004
July 25, 2004
July 21, 2004
July 18, 2004
July 15, 2004
July 10, 2004
July 9, 2004
July 8, 2004
May 28, 2004
May 26, 2004
May 25, 2004
May 24, 2004
صفحه اول ويژه نامه روزنامه شرق تماماً به دُن كيشوت كه من باشم اختصاص داشت!
باحاليش اينجا بود كه بعد از كلي تعريف و تمجيد نوشته بود؛ دُن كيشوت يك اسكيزوفرني بيشتر نيست!
خوشمان آمد.
May 23, 2004
May 20, 2004
May 16, 2004
May 9, 2004
May 7, 2004
مصائب مسيح رو آوردم تا سانكو و مادربزرگ ببينن و Up to date شن.
سانكو ميگه اين چه فيلمي بود كه از اول تا آخرش يكي رو ميزدن؟
مادر بزرگ هم ميگه كاشكي يك فيلم كشتي كج مي آوردي كه توش چند تا فن هم اجرا مي شد.
من بدم نيومد. يك تيكه ش اينجوريه:
اگه دنيا از تو متنفر باشه، فراموش نكن كه اول از من متنفر بوده ... پس ديگران را دوست بدار.
May 6, 2004
May 5, 2004
May 4, 2004
May 3, 2004
May 2, 2004
تجربه فردي از بيهودگي در تضاد بين ترس از مرگ و عشق حسودانه به زندگي نهفته است.
اما بيهودگي در راههاي ديگري نيز محسوس است؛
شناخت رهگذار بي آزرم زمان،
يك حس متعالي از دريافت خود فريبي،
احساس آن ورطه جدايي كه نه دوستي و نه عشق مي تواند آنرا بين ديگري و من از ميان بردارد
و احساس اينكه جهان با انسان بيگانه است
و همه اينها زندگي دوروزه ما را به بازي ميگيرد.
May 1, 2004
April 30, 2004
April 28, 2004
April 27, 2004
April 25, 2004
April 23, 2004
April 22, 2004
April 21, 2004
Mizalotrisim
تو كافي شاپ ميز جلويي يك دختر خوشگل و تنها ميشيني
اسپرسو سفارش ميدي و يك اسپرينگ واتر روشن ميكني
پك اول رو كه زدي سيگار رو عمودي ميگيري جلوي چشات و دودش رو نگاه ميكني
بعد از چند دقيقه سيگارت رو توي قهوه خاموش ميكني و با دستات شقيقه هات رو ميگيري و خيره ميشي به دختره، به نگاهاش هيچ عكس العملي نشون نميدي انگار كه تو فكري.
نيم ساعت بعد دو تا هزاري ميزاري روي ميز و پا ميشي ميري بيرون.
به اين ميگن mizalotrism
April 19, 2004
April 18, 2004
April 16, 2004
دفعه اول زنگ ميزنيم و تا گوشي رو برداشت قطع ميكنيم.
دفعه بعد گوشي رو دستمون نگه ميداريم و هيچ حرفي نميزنيم.
دفعه ديگه تو گوشي فوت ميكنيم.
دفعه بعد ترش صدامون رو ريز مي كنيم و مي خنديم.
دفعه بعد تر ترش جلوي دهنمون رو ميگيريم و يواش و نامفهوم حرف ميزنيم.
دفعه بعد تر ....
فرداش مياد ميگه كه ديروز پاي تلفن يه زيد زدم توپ!
April 14, 2004
April 13, 2004
April 9, 2004
April 7, 2004
April 6, 2004
خاك بر سرت كنن دُن ... تو هم با شلوار جين اومدي كه.
پسر من نميدونستم مهمونيش اينقدر گرافيك بالاست ... تيريپ لباس شب و كت شلوار و كروات و ...
(پنج دقيقه بعد)
آره تو محشري ... چشم بادمي تو گل ناز مني ... با ساز و با نقاره سي مو كشتي مياره ... جاده هاي شمال محاله يادم بره ... حالا من موندم و چشمات با دو تا مداد رنگي!
اوووووووووووه .... بيا بابا ... بندري ...
واقعا مهموني شيكي بود.