December 13, 2006

آقا تصادف فرمودیم نافرم
...
خوب از وقتی من گواهینامه گرفتم 5، 6 تایی ماشین عوض شده
بعد من هر دوبارش رو با این پرایده تصادف کردم
هر دوبارشم زدم به جدول
هر دوبارشم بارون میومد
هر دوبارشم تو ماشین 5 نفر بودیم
هر دوبارشم شاسی جا خورد
هر دوبارشم ...
...
عجب
...
شروع کردم به ترجمه ی یک کتاب خوف
مدل 2005
فعلا 10 صفحه ش ترجمه شده
مونده520 صفحه دیگه!
چیزی نیست
تموم میشه
...
می دونی نویسنده ها چیشون باحاله؟
اینکه یه نفر رو در حالیکه دستش تو جیبشه به تصویر می کشن
حالا بسته به فضای داستان و تخیل نویسنده
جیب می تونه مال شلوار باشه
بارونی باشه
کت باشه
ولی ... ولی!
هیچ نویسنده ای مادر نزاده که به ذهنش خطور کرده باشه که
طرف دستش رو بکنه تو جیب شال گردنش
...
بله درست شنیدین
جیب شال گردن!
شالگردن من جیب داره! اونم دو تا
جییییییب ها!
...
حسن ِ دیگه
کادوهاشم این مدلیه ؛)
...
خوب ماشین ظاهرش خیلی هم داغون نیست
ببین گلگیر سمت کمک یه نموره کج شده و رفته تو لاستیک
لاستیک هم یه مقدار ترکیده و رینگش هم کج شده و یه دو سه وجبی اومده عقب تر
چون یه خورده بدنه جمع شده، کاپوت و درها هم درست تو جای خودشون قرار نمی گیرن
ولی کلا وضعش خوبه
...
وقتی کاپوت رو زدیم بالا متوجه چند نکته شدیم
پلوس پیچیده و رفته زیر موتور
اگزوز کنده شده
دسته موتور شکسته
آهن الات اون پایین هم دفرمه شدن
قرقره های پروانه از حیز انتفاع خارج شدن
یه سری دم و دستگاه هم اون وسط آویزونن
اینه که اقایون تعمیرگاهی میگن خرجش زیاده
...
هرچی چرک کف دستمون بود را باید بدیم گوییا
با حقوق ماه آینده
...
البته که خانواده بویی نخواهند برد
پدر مادرن دیگه
همینجوری الکی نگران می شن
...
بجاش با شالگردنه میریم پیاده روی
با شالگردنه و جیباش
...
این دوستان خودرو ساز باید سعی کنن
که یه خورده ماشینا رو محکمتر بسازن
800 تومن واسه یه تصادف واقعا زیاده
...
یعنی خیلی جدی مرده شور برادران و خواهران محترم پارس تلکام رو بخوره
با این سرویس دادنشون
...
بارالها چند نفر برادر کاوه هم به ما اعطا بفرما
...
در ضمن این جریان گرم بودن و اینا هم کاملا واقعیه
خوب زانوم رفت تو داشبورد ولی سالم بود
شب هم که خوابیدم سالم بود
ولی صبح که پا شدم همچی خیلی بزرگ شده بود
گلاب به روتون شلوار پامون نمی شد
...
خوشبختانه خوب شده دیگه
کار به شلوار کردی و اینا نکشید
...
آقا سه ماهه دنبال یک درب قوطی باز کن میگردم
نیست که نیست
...
یعنی فقط جو ِ ها
کت شلوار اسکنت و پالتوی شیک
پیپش گوشه لبش
جلسه در مورد سیستم ردیابی اقلامه ها
میگه که
آقا من دیروز به این دکتر حیدری برنامه شبکه 2 گفتم آقا
این که شورای شهر نیست، شورای شهرداری ِ
حالا برنامه زنده بود مث اینکه خوششون نیومده
مساله همینه، باید با واقعیت ها روبرو بشیم
من تو جنرال موتورز که بودم، یه جلسه داشتیم با تاایچی اوهنو
پروفسور فلانی که یه مدت تو فورد با هم بودیم
گفتش که فلان
...
هیچی دیگه، همه با دهن باز نگاش می کنن
هیچ کی هم نمی گه که خوب اینا چه ربطی داشت
همه فازش رو می برن
...
شما هم خودتون رو لوس نکنین
پاشین برین به اصلاح طلبا رای بدین
بلکم گشایشی شد
...
البته می دونی چی میشه؟
برای شورای شهر که بندگان خدا رای نمی آرن
و رایحه خوشیا میرن
برای مجلس، اوضاع یه تکونی می خوره و بین نیروها تعادل برقرار میشه
موقع ریاست جمهوری یه کاندیدای خوب اگه پیدا بشه، اوضاع از این فوباری در میاد
...
بای دِ وی
رای بدیم بهتره آی تینگ
...
می دونی یه چیز بد چی می تونه باشه؟
اینکه بفهمی پدر مادرت دارن پیر می شن
اینکه چشم پدر آب مروارید داره
اینکه ...
نمی دونم
بیماری و این جور چیزاش شاید خیلی مهم نباشه (که هست)
این سن و روح ِ که اوضاعش فوباره
...
می دونی یه چیز بدتر چی می تونه باشه؟
اینکه امروز حس کردم نمی تونم بهشون فاز بدم
نه اینکه نتونم ها
اصلا نطلبیده
دوست داشتم دور باشم
حسش خیلی مزخرف بود
...
حتی با میچی پخمه
...
تو سیستم کاری صنعت کشورمون قرار گرفتم
خودم هم دارم تبدیل به یک موجود ناکارآمد می شم
...
هفته دیگه یه سر درست و حسابی به خانواده می زنم
و کلی اسکنت بازی
هرچند الان هیچ حسی ندارم
...
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند ... من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی ... عشق داند که در این دایره سرگردانند
.
.
لاف عشق و گله از یار، زهی لاف دروغ ... عشقبازانِ چنین مستحق هجرانند
.
.
...
هِی
می دونم که همه چی خوبه
می دونم که خوشبختم و اصلا هم ناشکری نمی کنم
همینجوری گفتم که بگم
...
احتمالا شاکی ام
...
شایدم باید با خانوم چاقه بریم بیرون و یه دوری بزنیم
شایدم شال گردنم رو بهش قرض دادم
شایدم خوش بگذره
...
خانوم چاقه
...
شاید یکی از بدبختی های آدما این باشه که
کفشاشون رو برای دختر و پسرای خوشتیپ واکس بزنن
نه برای خانوم چاقه
...
بزرگترین چیزی که بشر خنگ هنوز نتونسته اختراع کنه
یه دستگاهه که وابستگی رو از بین می بره
از جنبه مثبت ها
...
می دونی یاد چی افتادم؟
تو خونه ام ... به پدر می گم:
آقای مهندس اون ماشین خوشگلتون رو به من قرض می دین؟
پدر میگه بله قربان. بنزین هم بزنین لطفا.
میرم دنبال دراگو. با اینکه از قبل قرار گذاشتیم 10 دقیقه دم خونه شون معطل می شم
بعد میریم و اون سیگارش رو میگیره
...
ولش کن
...
می تونی تصور کنی که تو یه حالت رخوت انگیز
تو صندلی لم دادی
یعنی فرو رفتی
پاهات روی اون یکی صندلیه
در موازات میزی
کیبورد روی پاهات ِ
هدفون تو گوشِت
و همینجوری که
آهنگ فیلم سفید رو گوش می کنی
رفتی تو حس و می نویسی
بعد یهو، آهنگ عوض میشه و میره بعدی
او ا ِ او اِ او ...
تو پری آسمونی!
...
میدونی میخوام چیکار کنم؟
.
All good things to those who wait
...
Well, Don Quichotte
have the lambs stopped screaming
?
...
? Huh

December 5, 2006

گفتم مجریه اون کنفرانسه مجریه شبکه سه بود؟
نه اقا فردوسی پور نه. اون اقا چاقه بود
...
در ضمن تمام معضلات صنعت ایران رو دریافتم
خیلی طبیعیه که اینجوریه
یعنی اصلا جای تقدیر هم داره
آقا تو یه جلسه دو ساعته که ما باید در مورد پروژه مون توضیح می دادیم
نهایتا 25 دققه حرف زدیم
آقای معاون مدیر عامل برامون داستان یک آقای اصفهانی رو گفت
این اقاهه تو ایران زرگری داشتن
خودشم تو تاتنهام استاد دانشگاه بوده و تجارت طلا هم می کرده و وضعش تووووپ
بعدددش میاد ایران و زن می گیره و میره اونجا
خانومش اونجا با یه خانوم انگلیسی دوست می شه و ترغیب میشه که بره دانشگاه
آقاهه میگه که نه! نباید بری دانشگاه اینجا خوبیت نداره
خانومه میگه نه و میرم
خلاصه خانومه میره دانشگاه و جنگ و دعوا و اینجور چیزا
میرن دادگاه
به آقاهه میگن که نصف دارای هات رو باید بدی به خانومت
نه تنها دارایی های اینجا رو که داراییهای ایرانت رو باید بدی
اگه ندی ال می کنیم و بل می کنیم
آقا و خانومی که شما باشین، این دوست اصفهانی ما هم قال می کنه
کلی فن می زنه و راههای مختلف و نمی شه که نمی شه
آخرش همه جیزش رو اونجا ول می کنه و میاد ایران
و دوباره ازدواج می کنه!
...
خیلی جلسات خوب و اموزنده و پرباریه
اصلا به نظر من این جلسات باید به طور زنده پخش بشه
تا جوونای ما با معضلات و مشکلات بیشتر آشنا بشن
و گول زرق و برق فرنگ رو نخورن
...
Coooooooooooooooooool
...
یه بار تو زبان سرا با مسدِر غلامی ( و بلکه هم مصدِر غلامی)
در حال انجام کار بودیم که یکی از مدرسا اومد
بعد جناب غلامی که از مشکلات و فاشری که روشه گفت
و برادر همکار هم موافقت نمودن
سشپس جناب غلامی گفت
(یه چیزی تو همین مایه ها)
آیم کووول ویت دیس
بعد کووول رو خیلی خوب گفت
خیلی خوب ها
...
حررررررصی
...
پسر عمع شنبه اومد و امروز رفت
از قطارش جا موند یعنی
دوباره بلیط گرفت و رفت
...
نتیجه اینکه دست از دختر بازی بردارین
...
خوب آدمیزاده ذاتا خودخواهه
و خیلی باید کارش درست باشه که یه جاهایی خودش رو هماهنگ کنه
و البته این توجیهی بیش نیست
ولی ... ولی ...
امممم
سخته دیگه
...
ولِمان کنین
...
یکی از بزرگترین شکنجه های عالم بشریت می تونه شکم داشتن باشه
البته این شکم اون شکم نیست ها
این یک شکم مجازیه
...
اوضاع خوبه
و باید رفت
و من خوف ترین گزارش نویس هزاره ی سوم خواهم شد
و البته هنوز خوب تف نمیدم
...
انی وی
ایم کوووول ویت دیس

December 1, 2006

حالم خوب نیست پسر
هیچ خوب نیست
...
فخ فخ + سردرد + بدن درد + گلو درد + پهلو درد + .... = اندکی کسالت
...
بعد جالب اینجاست که دیگه هیچی نمونده که بخورم
حسش هم نیست که برم بیرون چیزی بخرم
البته فکر کنم جایی هم باز نباشه
...
اصلا اگه حسش بود می رفتم و ماشین رو میزدم تو
...
هر چی بوده خوردم
سوپ تموم شده، ماکارونی تموم شده، چیپس تموم شده
خامه تموم شده، میوه تموم شده، هندونه که خراب بود اصلا
ولی بجاش
عناب داریم، با چایی و شیر و کوکتل و نون و ماست و پنیر و گردو و ...
نه بابا
خیلی چیز هست هنوز
...
امروز هواشناس رو دیدم با ودینگ پلنر با در امتداد شب
دیگه حس فیلم نیست
...
نه بابا کار کیلو چنده؟
...
دندونام هم درد می کنه
یعنی کل فکم درد می کنه
...
آقا شش هفت سال پیش که کامپیوتر خریدیم
کلی طول کشید تا قطعه قطعه عوضش کنیم و برسه به اینجا
سه تا هارد هم تو بازه چنج شدش
بعد هرچی رو هارد قدیمیا بوده رو ریختیم رو سی دی
بعدش حالا دارم اون سی دی ها رو میبینم
جالبه
...
فکر کن!
Evanescence

Playground school bell rings again
Rain clouds come to play again
Has no one told you she´s not breathing?
Hello, I am your mind giving you
Someone to talk to
Hello

If I smile and don´t believe
Soon I know I´ll wake from this dream
Don´t try to fix me, I´m not broken
Hello, I'm the lie, living for you so you can hide
Don´t cry

Suddenly I know I´m not sleeping
Hello, I´m still here
All that´s left of yesterday
...
یعنی تو این شرایط دپ زدن و فوبار شدن بدفرم می طلبه ها
علی الخصوص با این شعر همشیره
...
اِی بِگردُم!
...
این اینترنت هم با این سرعت تیمی ش رو اعصابه
...
هِه!
فکر کن خانومه (یا دخترخانومه) که اسمش پروانه! است
میل زده با این عنوان: اسکیزو؟
بعد گفته آقا شما همون اسکیزویی که مشد درس می خوند و چیزای بامزه مینوشت تو وبش؟
یادمه که سه چار سال پیش می خوندمش. بابام هم می خوند. کلی طرفدارت بود.
شاسکول هم افتاده بود تو دهنش. ماجرای برف بازی و امتحان و اینا.
اگه همون باشی که کلی لحنت عوض شده. امشب دوباره وبت رو خودنم و فهمیدم اومدی تهران و کار و ...
اینجوری ننویس! ادم فکر می کنه اومدی غربت و تنهایی و حس خوبت رفته
یادته یه چیزی نوشته بودی واسه سریال پلیس جوان؟ خیلی باحال بود.
خدافظ!
...
فکر کن!
نه ... جاست،جاست یه مین فکر کن
پوووووووف پسر
همینه دیگه
رد انداختن که شاخ و دم نداره
؛)
...
اووووووووووووووووووووووووووووه
...
باحال بودا
حسم خوبه
اسکنننننتتتت
...
This taste of heaven
So deep
So true
...
اکی داداش
تیک ایت ایزی!
...
تو هواشناس پسره به باباش گفت که
دلش می خواد فیلمبردار فوتبالای دوشنبه ها بشه
...
دلم می خواد ...
...خوب نمی دونم
عکاس جنگ شاید
ولی مثل پسره خاص نیست
...
بلند شدم برم چایی بریزم
هدفون تو گوشم بود
سیمش کنده شد
...
شتر
...
سیم پاره رفت شعار نیه
...
شایدم خبرنگار حوادث مجله ی خانواده ی سبز شدم
یا اپراتور تلفن های شرکت سایپا یدک
...
تو دنیا خیلی شغلای خاص و هیجان انگیز هست
مهندسی یکی از عام ترین و چیپ ترین هاش ِ
یهویی برا خودم متاسف شدم
...
هی پسر فکر کن بابای یک دختری سه چهار سال پیش نوشته های منو می خونده
بعدشم تیکه کلامم شده تیکه کلامش
...
یه میل بزنم به دختره
بعد پدرش رو به شام دعوت کنم؟
...
ولی خوب من با من سه چار سال خیلی فرق کردم
شاید دیگه حال نکنه پدره
...
دامن کشان ساقی می خواران
از کنار یاران
مست و گیسو افشان میگریزد
...
بر جام می از شرنگ دوری
بر غم مهجوری چون شرابی جوشان
می بریزم
...
زندگی خیلی پیچیده ست
نمی دونم چی چیک حوضچه ی اکنون است
خلاصش اینکه خوفه
و تو نمی تونی با میزان پدر پروانه بسنجیش
نه آقا ... نمی تووووووووونی
...
تب دارم
دارم هذیون می گم
...
خوابم نمیبره لامصب
وقتی هم می خوابم نمی تونم نفس بکشم
So what?
...
دقیقا از همینجا تا اونجایی که تابلو زده
به سمت چالوس
بیست و پنج شش دقه بیشتر راه نیست (تقریبا نه دقیقا)
الانم که خلوته کمتر
...
اگه ضبط ماشین روال بود
شک نکن که تا اونجا می رفتم
جدی می گم
...
یکی از هم اتاقیا
12 سال امریکا بوده
تیکه کلامش هم گلاب به روتون مادرفاکر ِ
بعد تعریف می کنه که
_ هر بیست دقه یه خاطره می گه دوستمون _
رفته بودیم کانزاس دنبال دیسکو می گشتیم
بعد دم دیسکو پلیس یه مرده رو گرفته بود
یعنی یه مکزیکی رو که تو ماشین بود
با یه دختر چینی (آسیایی)
بعد پلیسا به طرف یارو نشونه رفته بودن
مکزیکی هم دستش رو در داشبورد بود
مونده بود در رو باز کنه یا نه (احتمالا توش تفنگ بوده)
بعد ملت مست هم از دیسکو اومده بودن بیرون
همه در حال قیلی ویلی رفتن به پلیس می گفتن:
شوت هیم! شوت هیم!
مادر فاکرایی بودن آقا
...
این فرانسوی ها هم اصا یاد ندارن انگلیسی صحبت کنن
در حد میچی پخمه ن
آره .. تو همون مایه ها
...
بعدش همش میان پیش آقای دوازده سال امریکا مونده
و بساط گوگل ارس (ارث) به راهه
همش هم تکرار می کنن که:
مای پِلِیس! مای پلیس!
...
مث اسب عرق کردم
درس مث اسب
اونم بعد از مسابقه
...
پاشم پاشم برم
ماشین رو بزنم تو
بعدشم یه دوش داغ ِ داغ
...
شایدم حسن رو بیدار کردم و رفتیم چالوس
حسن نشد بابای پروانه
...
Who cares?