June 29, 2005

گند زدي پسر
گ
ن
د
.
.
.
.

June 5, 2005

در مورد دوستان نزديك و دوستان دور و با ارزش و بي ارزش ... اينكه هميشه بهترين ها رو كمتر ميبيني و ازت دورن ... كتاب سقوط، آلبر كامو؛

... از كجا مي دانم كه دوستي ندارم؟ بسيار ساده ست.اين موضوع را روزي كشف كردم كه به فكر خودكشي افتادم تا به انها كلك بزنم، يعني به طريقي آنها را تنبيه كنم. ولي چه كسي را مي خواستم تنبيه كنم؟ لابد چند نفري تعجب مي كردند؛ و هيچ كس احساس نمي كرد كه تنبيه شده است. آن وقت فهميدم كه دوستي ندارم ...

... از همه مهمتر آنكه حرف رفقايتان را ، وقتي از شما مي خواهند كه با آنها صادق و صريح باشيد، باور نكنيد. آنها فقط اميدوارند كه شما در تصور خوبي كه از خويشتن دارند نگهشان داريد و در عين حال اين اطمينان اضافي را هم كه از قول صراحت شما بيرون كشيده اند توشه ي راهشان كنيد. چگونه ممكن است كه صراحت شرط دوستي قرار گيرد؟ شوق طلب كردن حقيقت، به هر قيمت كه باشد سودايي است كه هيچ چيز را معاف نمي دارد و در برابرش هيچ چيز تاب نمي آورد. يك جور شهوت است. گاهي نوعي راحتي يا خودخواهي است. بنابراين اگر شما، خود را در چنين وضعي ديديد، ترديد نكنيد: قول راستگويي بدهيد وبه بهترين وجه ممكن دروغ بگوييد. شما به آرزوي پنهان آنها جواب مي دهيد و محبت خود را به دوگونه ثابت مي كنيد ...

واقعاً خيلي وحشتناك از اين كامو خوشم مياد .. خيلي!