May 28, 2004

مـــــــادر نـزايـيـده ...

May 26, 2004

دينگ دينگ دينگ دينگ ... دنگ ...
دينگ دينگ دينگ دينگ ... دنگ ...
دينگ دينگ دينگ دينگ ... دنگ ...

موزيك متن فيلم Eyes Wide Shut

دينگ دينگ دينگ دينگ ... دنگ ...
دينگ دينگ دينگ دينگ ... دنگ ...

فوق العاده ست پسر

May 25, 2004

يك مهندس مكانيك موفق
كسيه كه
درجه صميميتش با دخترها نسبت مستقيم داشته باشه
با كلفتي گردن پدراشون تو صنعت

May 24, 2004

مادربزرگ ميگه درسته سنم زياده ولي مي خوام يك كاري كنم كه واسه اجتماع مفيد باشم.
سانكو ميگه: مادربزرگ اينقدر از مرگ حرف نزن!

صفحه اول ويژه نامه روزنامه شرق تماماً به دُن كيشوت كه من باشم اختصاص داشت!
باحاليش اينجا بود كه بعد از كلي تعريف و تمجيد نوشته بود؛ دُن كيشوت يك اسكيزوفرني بيشتر نيست!

خوشمان آمد.

May 23, 2004

يك حديث بگم؟
ــ بگو.
دَدَبدرتسَينِبتس تمنيبسم سيمنبتسم
ـاين ديگه چي بود؟
حديثي از حضرت علي اصغر!

May 20, 2004

جيمز: Do you want to kick your ass?
ملت: Yeahhhhhhhhhhhhhhhhhhh
جیمز: So fucking what?

May 16, 2004

قضيه اينجوری شد که يک روز سانکو گشنه ميشه
می ره سر يخچال و هيچی پيدا نمی کنه
اون وقت در case رو باز می کنه و
شروع می کنه به گاز زدن
مودم کوچولوی خوشگل من
بس که ابلهه اين بشر
فعلا آويزون کشیش
شدم بلکم یک
مودم بهم
داد.

May 9, 2004

دارم قيافه دختر جيمز كويزل رو در نظر ميگيرم ...
يك روز صبح پدرش مياد و بهش ميگه كه قراره نقش مسيح رو بازي كنه ... اونوقت دختره ميري پيش بروبچز و كلي افه و اين حرفها ... بعد كه فيلم اكران ميشه دوستاش در مورد اينكه نقش كتك خور رو بازي كردن كار خيلي شاقي نيست باهاش صحبت ميكنن...

May 7, 2004

مصائب مسيح رو آوردم تا سانكو و مادربزرگ ببينن و Up to date شن.
سانكو ميگه اين چه فيلمي بود كه از اول تا آخرش يكي رو ميزدن؟
مادر بزرگ هم ميگه كاشكي يك فيلم كشتي كج مي آوردي كه توش چند تا فن هم اجرا مي شد.

من بدم نيومد. يك تيكه ش اينجوريه:
اگه دنيا از تو متنفر باشه، فراموش نكن كه اول از من متنفر بوده ... پس ديگران را دوست بدار.

May 6, 2004

گلاب به روتون
ر..دن بر دو قسم است
الف) ر..دن به قالپاق
ب) ر..دن به قمه

من و سانكو تو هر دو نوعش تخصص داريم.

May 5, 2004

خوب پسرم بابات چي كارس؟

بابام رييس مركز توسعه و فن آوري و نوسازي اداري سازمان مديريت و برنامه ريزي كشوره!


May 4, 2004

من پسر بدي هستم. من پسر خيلي خيلي بدي هستم.

امضا:الفي كيشوت

May 3, 2004

براي رفع كُتي به يك عدد بي بي خشت سريعا نيازمنديم.

May 2, 2004

تجربه فردي از بيهودگي در تضاد بين ترس از مرگ و عشق حسودانه به زندگي نهفته است.
اما بيهودگي در راههاي ديگري نيز محسوس است؛
شناخت رهگذار بي آزرم زمان،
يك حس متعالي از دريافت خود فريبي،
احساس آن ورطه جدايي كه نه دوستي و نه عشق مي تواند آنرا بين ديگري و من از ميان بردارد
و احساس اينكه جهان با انسان بيگانه است

و همه اينها زندگي دوروزه ما را به بازي ميگيرد.

May 1, 2004

كيومرث صابري فومني (گل آقا) درگذشت.

گاهي خنده بيخ گلويم را مي گيرد
آخرش هيچ كس نفهميد ناخوشي من چيست
همه گول خوردند.